به نقل از همدردی
شناختن مردها کار چندان ساده ای نیست ، اما این مقاله کمی به شما برای شناخت شوهرتان کمک می کند.
تا
به حال چند بار در زندگی شما سوءتفاهم رخ داده است؟ چند بار درگیر توضیح
جمله نامفهومی که بدون هیچ قصدی بیان کردهبودید، شدهاید؟ آیا تا به حال
برایتان پیش آمده است که حرفی به همسرتان بزنید و بعد احساس کنید بحث بدتر
بالا گرفته است؟ شاید باورتان نشود اگر بگویم که تمام اینها در یک زندگی
کاملاً طبیعی است و قطعاً رخ خواهد داد! اما دلیل این سوءتفاهمها چیست؟
بیشک در لفافه صحبت کردن بزرگترین عامل سوءتفاهمهای میان زوجین است.
من یک مَردم!
مردها
قوانین و قواعد خاص خودشان را برای زندگی دارند. خیلی صریح هستند و بدون
تأمل ممکن است با شنیدن یک جمله صدایشان به آسمان بلند شود. مردها صبر
کمتری در مقابل زنان دارند و همین قواعد خاص مردهاست
قدیمترها خانوادهها برای فرزندانشان همسر انتخاب میکردند و به تنها چیزی که فکر نمیکردند، عشق و علاقه فرزندشان بود. آنها معتقد بودند علاقه بعد از ازدواج به وجود میآید، اما امروز بسیاری از جوانها تا عاشق نشوند، به ازدواج فکر هم نمیکنند!
واقعا کدام شیوه برای تشکیل زندگی درستتر است؛ شروع یک زندگی عاشقانه یا شروع زندگی به امید عاشقانه شدن؟
برای ازدواج، حتما باید عاشق بود؟
اجازه بدهید ابتدا مشخص کنیم «عشق» چیست. مردم این واژه را به معناهای متفاوتی به کار میبرند. گفته میشود «عشق» بهمعنی «خواستن» است، اما در زبان عربی، به پیچک صحرایی یا نیلوفر «عَشَقه» میگویند، چون به درختی میپیچد و از آن بالا میرود و آنقدر رشد میکند تا آن گیاه را بخشکاند.
میتوان عشق را بهشکلی ساده، دوست داشتن تعریف کرد یا آن را نوعی محبت شدید و حتی اغراقآمیز دانست که نشانه بیثباتی خلق و اشکال در شناخت و تفکر است.
پس اگر از معنای اول صحبت کنیم، عشق برای ازدواج لازم است و اگر از معنای دوم سخن بگوییم، عشق برای ازدواج مضر است: مطالعات غربیها نشان داده زوجهای متاهل یکی از تفاوتهای اساسی خود را با افراد مجرد، عشق بزرگتر و رابطه عاشقانه متقابل یا دوطرفه میدانند . عشق شدیدتر لزوما با خوشحالی و رضایت بیشتر پس از ازدواج همراه نیست، اما با پایدار ماندن این رابطه مرتبط است.
البته ممکن است هرچه افراد عشق بیشتری را تجربه کنند، احساس شادمانی بیشتری هم داشته باشند. پس عاشق بودن و عاشقانه زندگی کردن اثر مطلوب و شناختهشدهای بر ازدواج دارد.
عشق ضامن خوشبختی است؟
رابرت استرنبرگ، روانشناس آمریکایی، در یکی از نظریههای معروف خود که به نام «مثلث عشق» مشهور است، برای عشق سه رأس معرفی میکند که «صمیمیت»، «کشش جنسی» و «تعهد» هستند. هر نوع ترکیبی از این سه رأس را میتوان یک رابطه عاشقانه دانست.
بهشکلی قراردادی، ما رابطهای را که فقط صمیمیت داشته باشد (و نه کشش و تعهد)، «دوستی» ساده میدانیم. کشش جنسی بهتنهایی نوعی عشق را پدید میآورد که معادل «شیدایی و نابخردی» است و تعهد تنها «عشق پوچ» نام دارد.
پس برای ازدواج که یک رابطه طولانیمدت است، به چیزی بیش از یک یا دو جزء فقط نیاز داریم. «عشقهای رمانتیک» فاقد جزء تعهد هستند و احتمالا دوام نمیآورند. «عشقهای ترحمآمیز» جزء شهوت را ندارند و در نتیجه ممکن است در آینده با رضایت چندانی در ازدواج همراه نباشند. «عشقهای سرابگونه» هم فاقد جزء صمیمیت هستند و به خواستگاری یا نامزدی عجولانهای منجر میشود که در آنها تصور بر این است که تعهد بر پایه شور و کشش جنسی بنا خواهد شد و نیازی به صمیمیت نیست.
از سوی دیگر، عشقهای شورانگیز پیش از ازدواج ممکن است بهجای آنکه یک رابطه صمیمانه را نشان دهند و تعهد آینده را پیشگویی کنند، نشاندهنده آشفتگیهای روانی مانند اختلالات خلقی، اختلال انطباقی (برقراری یک رابطه جدید برای جبران فقدان یا ناخشنودی پیشآمده که در آن صمیمیت ابرازشده از سوی طرف مقابل بهصورت اغراقآمیزی تصور میشود) و اختلالات شخصیت (مانند اختلالات شخصیت مرزی که از جمله با رفتارهای ناگهانی، فکر نشده اما زودگذر و ناپایدار مشخص میشود) باشند.
عشقی که نمایانگر «آرمانیسازی» معشوق است و در آن عاشق به معشوق معنایی خداگونه میدهد، به احتمال بسیار با فرایند مخرب «ارزشزدایی» دنبال میشود. فرد عاشق، معشوق خود را کامل و بینقص میداند و او را تنها کسی تصور میکند که قرار است بدبختیهای زندگی را بزداید و او را به خوشبختی و سعادت برساند.
با اولین اشتباه معشوق، این مقام مقدس و معصومانه از او گرفته میشود و معشوق گرگی دانسته میشود که در لباس گوسفند نمایان میشود و تنها هدف او تصاحب عواطف و داراییهای عاشق بوده است! به این معنی باید روی عشقهای شدید پیش از ازدواج تامل کرد. من توصیه میکنم در چنین مواردی با یک روانپزشک یا روانشناس مجرب مشاوره شود.
«عشق» به تنهایی کافی نیست
عشق پیش از ازدواج به هیچوجه سلامت ازدواج و خوشبختی زوج را تضمین نمیکند اما در عین حال، اگر کور و افراطی نباشد، میتواند به احساس شادی و رضایتمندی در ازدواج منجر شود. از طرف دیگر، ازدواج با کسی که فرد او را دوست ندارد، خطرناک است و تضمینی وجود ندارد که پس از ورود به زندگی مشترک «عاشق» همسر خود شود. ممکن است کسی به شریک زندگی خود عادت کند، اما لزوما او را دوست نخواهد داشت. از سوی دیگر، باید بدانیم برای یک ازدواج موفق عشق کافی نیست و خصوصیات متعدد دیگری مانند توافق خصوصیات شخصیتی، تواناییهای جسمی، روانی، عقلی، مالی و شغلی، سازگاری خانوادهها از نظر فرهنگ، تحصیلات و طبقه اجتماعی-اقتصادی، نیازها و اهداف مشترک یا همراستا و حتی تفریحات مشترک باید در نظر گرفته شود.
نه سنتی، نه مدرن!
نسل امروز باید تعادلی بین زندگی سنتی و دنیای مدرن پیدا کند و دستیابی به این تعادل گاه بسیار دشوار است. خانوادهها باید بدانند آنکه قرار است این زندگی مشترک جدید را تاب بیاورد و فراتر از آن، احساس خشنودی، خوشحالی و رضایت کند، فرزند آنهاست، نه خود آنها. جوانان هم باید بدانند از تجربه و صلاحدید پدران و مادران بینیاز نیستند و قرار نیست بهخاطر یک رابطه هیجانی و احساس به تمام قداست و پشتوانه خانوادگی که هویت آنها را دربردارد و تضمینکننده حمایتهای آینده است، پشت کنند.
متاسفانه گاهی شاهد تهدیدهای والدین یا فرزندان در مقابل یکدیگر هستیم. چنین مسائلی نتیجهای جز نارضایتی هر دو طرف (هم والدین و هم فرزندان) را دربرندارد و محبت، صمیمیت و یکپارچگی خانواده را تهدید میکند. شاید افراد تصور کنند دلیل ندارد عاشق همسرشان باشند و همینکه احترام و علاقهای نسبی بینشان باشد، کافی خواهدبود!
اما همانطور که عشق برای خوشبختی و رضایت از رابطه زناشویی کافی نیست، نمیتوان امید داشت رابطهای که فقط بر پایه احترام و علایق سطحی است، دوام داشته باشد. اگرچه ممکن است بهدلیل برخی ملاحظات مانند تابوی خانوادگی، اجتماعی و سنتی طلاق یا ترس از تنها ماندن یا احساس ناتوانی در اداره زندگی بهتنهایی و گاه بهخاطر وجود فرزندان، چنین روابطی «تحمل» شود.
مثل دوستم خوشبخت میشوم؟
گاهی ۲ نفر به توصیه والدین یا دوستان و اطرافیان با هم ازدواج میکنند؛ مثلا وقتی یک زوج با هم خوشبختند و خانم و آقا، هرکدام یک دوست صمیمی مجرد دارند، فکر میکنند خوب است دوستانشان هم با هم ازدواج کنند و مطمئن هستند آنها نیز با هم خوشبخت میشوند! حتی اگر علاقهای به هم ندارند، به دو طرف اطمینان میدهند که بعد عاشق هم خواهند شد!
اما باید ۲ نفر با صرف فرصت کافی با هم آشنا شوند و به احساس خود از طرف مقابل واقف شوند. البته فراموش نشود که روابط دوره نامزدی باید با رعایت سیستم ارزشی، مذهبی و فرهنگی جامعه و خانواده باشد. بهتر است تکلیف این موضع را پیش از ازدواج روشن کرد و نه پس از آن. نباید برای شروع ازدواج بهشکلی نامناسب تعجیل کرد و البته این بهمعنای سختگیریهای افراطی هم نیست. در چنین مواردی مشاوره با یک روانپزشک یا روانشناس که ضمن ارزیابی خصوصیات فردی و رابطه بین دو نفر، آنها را در تصمیمگیری مناسب کمک کند، مفید خواهد بود.
منبع: زندگی مثبت
بسیاری از زوجهای جوان به دلیل عدم آشنایی و در پاره ای از موارد نبود آگاهی کافی درباره نحوه برخورد با روابط عاطفی و زناشویی بین همسران ، با مشکلاتی مواجه هستند، که متاسفانه این مشکلات در برخی از موارد تبدیل به بحران های خانوادگی می گرد که آثار آن در معضلاتی همچون افزایش آمار طلاق در جامعه ، تنوع طلبی جنسی و…. قابل مشاهده می باشد.
با هدف پیش گیری از ایجاد این گونه مشکلات و با احترام به حریم خانواده ،
جهت افزایش دانایی زوجهای جوان و کمک به بهبود واستحکام روابط همسران
اقدام به تهیه و ارائه مطلب زیر نموده ایم.
خراب کردن رابطه جنسی میان همسران کار چندان سختی نیست. کافی است که با
خیالی راحت و آسوده، توصیههای ذکر شده در ادامه این نوشتار را عملی کنید و
مطمئن باشید که از آن پس، ازدواجتان فاقد هرگونه رابطه جنسی با همسر یا
دستکم بدون لذت خواهد بود. البته بعد از آن و به مرور زمان، بکلی احساس
تنهایی و بیکسی خواهید کرد.
رابطه جنسی به خاطر احساساتی که همراه آن است خیلی راحت خراب میشود.
تمایلات جنسی ما به سادگی تحت تاثیر اعتماد به نفس، ناامنیهای احساسی،
فشارها، انتقادها و انتظارات است. پس برای اینکه حسابی رابطه جنسی با
همسرتان را خراب کنید، راههای زیر را عملی کنید:
۱ -حالگیری اول: فقط چون ازدواج کردهاید انتظار رابطه جنسی داشته باشید
هر همسری باید وظایف زناشویی خود را انجام دهد به همین
همه انسانها بر اساس نیازهای فطری و طبیعی که در نهاد آنها وجود دارد اقدام به ازدواج و تشکیل خانواده می نمایند. ممکن است به هر دلیلی این ازدواج دوام نیاورد و از هم پاشیده شود ، و در مواردی نیز رابطه زوجین به خاطر مرگ یکی از همسران گسسته شود.
در این میان تعداد زیادی از افرادی که ازدواجشان به نوعی ناکام مانده است اقدام به تشکیل زندگی مجدد می نمایند . بعضی افراد تصور می کند که ازدواج دوم از ازدواج اول راحت تر و سهل تر است ولی این تصور کاملاً اشتباه است زیرا ازدواج دوم به مراتب دشوار تر است و محدودیت های بیشتری را به همراه دارد .
در فرهنگ و باورهای اجتماعی اقدام به ازدواج دوم علی الخصوص برای خانم ها بعد از فوت همسر و یا طلاق چندان مناسب و مطلوب به نظر نمی رسد و در این میان ممکن است حتی اعضای خانواده فرد نیز مانع تراشی ها یی را در این مسیر داشته باشند ، و اگر از ازدواج قبلی فرزند یا فرزندانی نیز حضور داشته باشند محدودیت ازدواج دوم بیشتر خواهد شد زیرا در باور اکثر افراد این مسئله نهادینه شده است که فرزندان با ورود فرد جدید به خانواده سر ناسازگاری خواهند گذاشت
مخالفت والدین در ازدواج اتفاقی است که برای خیلی ها می افتد. در این مواقع باید چه کار کرد؟ پا پس کشید و تسلیم خواسته خانواده شد یا همچنان بر خواسته خود اصرار ورزید؟
هیچ مخالفتی به معنی رد گزینه شما نیست و هیچ موافقتی هم به معنی تایید کامل آن نیست. پس اگر والدینتان با انتخاب شما مخالفت کردند، فکر نکنید فرد مورد نظرتان از هر حیث مردود است. یک بار دیگر به معیارهایتان نگاه کنید و فرد منتخبتان را با آنها بسنجید و بعد، از او در مقابل خانواده تان دفاع کنید. در واقع از انتخاب خودتان دفاع کنید.
قدم اول
اولین قدم در دفاع ما از فرد مورد نظر، این است که انتخاب ما قابلیت دفاع عقلانی داشته باشد. و این دفاع حمل بر درستی ملاک ها و بارم بندی ملاک ها و اولویت بندی آن هاست. اگر از نظر عقلانی ما توانسته باشیم بدون هندی بازی و عاشق شدن قبل از تطبیق ملاک ها فرد مورد نظر را انتخاب کنیم و هم شانی مذهبی، اقتصادی، فرهنگی، سنتی، تحصیلات، قیافه و… رعایت شده باشد می توان گفت فرد مورد نظر گزینه مناسبی برای ازدواج می باشد. در چنین صورتی می توان از انتخاب خود دفاع کرد.
اما معمولا مخالفت والدین با فرد انتخابی فرزند به دلیل عدم تطابق ملاک ها
هیچ کس نیست که ازدواج را دوست نداشته باشد. بعضی ها در دهه بیست زندگی شان ازدواج می کنند در حالی که بعضی دیگر دهه سی را ترجیح می دهند. اما در نهایت این بستگی به خود شما و احساس تان دارد. اگر می خواهید بدانید شما هم جزو آن دسته از افرادی هستید که دیر ازدواج می کنند یا خیر، به نشانه های زیر دقت کنید.
هنوز خودتان را کاملا نمی شناسید
این که با گذشت زمان شما تغییر می کنید یا خیر، هیچ قطعیتی وجود ندارد اما ثابت شده افراد در سن ۲۰ سالگی هنوز به قدر کافی خودشان را نشناخته اند تا بتوانند برای زندگی آینده خود به درستی تصمیم بگیرند. پس اگر دیگران به شما می گویند که هنوز برای ازدواج بچه هستید، نگران نشوید. در واقع آنها به شما توصیه می کنند که برای شناخت بیشتر خود، وقت بگذارید و زمانی که واقعا خودتان و اهداف زندگی تان را شناختید، برای ازدواج اقدام کنید.
چیزهایی زیادی برای کشف کردنتان وجود دارد
دهه بیست زندگی اوج ماجراجویی است. احتمالا شما دوست دارید تا جایی که می توانید
وران نامزدی هرچند به عنوان بهترین دوره زندگی مشترک شناخته می شود، یکی از دوران های حساس یک رابطه است. برخی اشتباهات در دوران نامزدی باعث می شوند مسیری که باید اصولا به ازدواج ختم بشود به جدایی بینجامد. یکی از این اشتباهات آغاز زندگی مشترک قبل از ازدواج است. ما نمی خواهیم به این مسئله از دید مذهبی و اخلاقی نگاه کنیم. اما اگر می خواهید رابطه تان به ازدواج ختم شود باید بدانید که تحقیقات و تجربه نشان می دهند که زندگی زیر یک سقف پیش از ازدواج باعث می شود رابطه شما با شکست مواجه شود. در اینجا برخی از دلایلی که باعث می شوند زندگی مشترک در دوران نامزدی به شکست رابطه عاطفی ختم شود برای شما توضیح داده شده اند:
زنان و مردان نظرهای متفاوتی درباره معنای زندگی مشترک دارند: با وجود اینکه زن ها فکر می کنند این مرحله حتما به ازدواجشان ختم می شود، مردها این دوره را تنها یک دوره آزمایشی می دانند که هیچ اجباری در منجر شدن آن به ازدواج وجود ندارد. آغاز زندگی مشترک با چنین دیدگاه های متفاوتی خود یکی از عواملی است که ایجاد مشکل می کند.
مردها به آنچه که می خواهند رسیده اند پس دیگر نیازی به ازدواج نمی بینند: شاید این حرف باعث عصبانیت آقایان بشود و رگ غیرتشان بیرون بزند و بگویند که این حقیقت ندارد، ولی بیایید با خودمان رو راست باشیم. وقتی شما با نامزدتان زندگی می کنید او از تمامی مزایای زندگی مشترک بهره مند می شود و دیگر چیزی باقی نمی ماند که برای به دست آوردنش بخواهد تن به ازدواج بدهد. او تمام آنچه را که می خواسته بدست آوردهاست.
چیزی که آسان به دست بیاید بی ارزش می شود: زمانی که شما با نامزدتان زیر یک سقف زندگی می کنید او دیگر نیازی ندارد که به دنبال شما باشد و برای به دست آوردن شما تلاش کند. شما دیگر آرزوی او نیستید و ارزش خود را برای او از دست می دهید. هرچند او با شما زندگی می کند ولی به چشم همسر به شما نگاه نمی کند. دیده شده است که بسیاری از مردانی که با نامزدشان زندگی می کنند درباره او می گویند: «اهمیتی ندارد، او که همسرم نیست». این کمبود اشتیاق
خیلی ها معتقدند که باید برای انتخاب همسر، به شباهت ها دقت کنند و همسری را بر گزینند که تا حدودی شبیه خودشان باشد. اما عده ای دیگر معتقد به تفاوت ها هستند و می گویند تضادها و تفاوت ها، زندگی را خیلی هیچان انگیز تر و جالبتر می کنند.
شما طرفدار کدام رویه هستید؟ فکر می کنید چقدر تفاوت و چقدر تشابه زندگی شما را جذاب تر می کند؟
۱) شباهت در خلق و خو: کلمه خلق و خو خیلی کلی است اما اگر دقیق تر بخواهید باید بگوییم شما هر دو باید یک تیپ شخصیتی داشته باشید. یا هر دو درون گرا باشید یا هردو برون گرا. زندگی یک آدم درون گرا با یک برون گرا واقعا سخت است. این خلق و خو موروثی است و با تمرین و تلاش تغییر نمی کند. شاید مهارت های فرد در برخی زمینه ها قدری بهتر شود اما دگرگون نمی شود.
تصور کنید شما بخواهید تعطیلات آخر هفته را به سفر بروید و همسرتان دوست داشته باشد مطالعه کند یا به تنهایی قدم بزند. یا به یک عروسی دعوت شوید و شما از یک ماه قبل برنامه ریزی کنید برای این که یک شب به یاد ماندنی داشته باشید اما درست روز عروسی، همسرتان بگوید که نیاز به آرامش دارد و بهتر است شما به تنهایی راهی مهمانی شوید. می بینید؟ سنگ روی سنگ بند نمی شود!
۲) شباهت در علایق: شما به حد مشخصی از شباهت ها نیاز
مهارت در مدیریت زندگی مهمترین اصلی است که به شما کمک میکند از پس بالا و پایینهای زندگیتان برآیید. تحقیقات نشان میدهد افرادی که مهارتهای زندگی را خوب یاد گرفته و با تمرین، به افرادی ماهر تبدیل شدهاند، در فرایند مدیریت اختلافهای زندگی بهتر عمل میکنند.
به بیان خیلی ساده میتوان گفت منظور از مدیریت زندگی، همان جمله معروف حضرت امیرالمومنین(ع) است: «هر چه برای خود میپسندی برای دیگران هم بپسند و آنچه برای خود نمیپسندی برای دیگران هم نپسند.»
همیشه خودمان را جای طرف مقابلمان بگذاریم و هر کاری که برای خودمان انجام میدهیم، برای همسرمان هم انجام بدهیم و آنچه برای خودمان نمیپسندیم، برای همسرمان هم نپسندیم.
متاسفانه ما ایرانیها در زمینه بسیاری از مهارتهای زندگی آدمهای غیرماهری هستیم و بهتر است این مهارتها را یاد بگیریم. هر چند خیلی از همین افراد غیرماهر مدتهای طولانی کنار هم زندگی میکنند و به نظرشان ضرورتی به یادگیری مهارت زندگی نیست اما در زندگی مشترک ۲ بحث مطرح میشود؛ یکی کمیت (چند سال از عمر زندگی مشترکمان میگذرد)